حادثه تلخ
سلام دخمرکوچولوم، امروز یه حادثه بد اتفاق افتاد، که باعث شد نسبت به خودم یه حس خیلی بدی پیدا کنم، امیدم امروز من و تو و بابایی رفتیم خرید، شما بغلم بودی سرت روی شونه ام بود خواستم بخوابونمت روی دستم که گوشوارت به روسری من گیر کرد و از گوش زیبات خون اومد وقتی این صحنه رو دیدم حس کردم زیر پاهام خالی شده و تو نازنینم از بس گریه کردی رنگ صورت ماهت کبود شد خدا رو شکر بابا همراهمون بود و سریع از داروخانه الکل گرفت گوشت رو ضدعفونی کرد، منو ببخش نانازممممممممم ...
نویسنده :
مامان و بابا
1:01